Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نمره
2 . علامت
3 . لکه
4 . مارک (اسم کوچک مردانه)
5 . نمره دادن
6 . علامت گذاری کردن
7 . جشن گرفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
mark
/mɑrk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نمره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نمره
مترادف و متضاد
grade
score
to get a (good/poor) mark in something
نمره (خوب/بد) گرفتن در چیزی
1. She always gets good marks in English.
1. او همیشه در درس انگلیسی نمرههای خوبی میگیرد.
2. What mark did you get in the biology exam?
2. در امتحان زیستشناسی چه نمرهای گرفتی؟
to give somebody a high/low mark
به کسی نمره بالا/پایین دادن
the pass/full mark
نمره قبولی/کامل
1. I got full marks in the spelling test.
1. من در امتحان هجی نمره کامل گرفتم.
2. What's the pass mark?
2. نمره قبولی چیست [چند است]؟
2
علامت
نشانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اثر
انگ
نشان
علامت
1.What does that mark mean?
1. آن علامت به چه معناست؟
3
لکه
جا
1.There’s a dirty mark on the front of your shirt.
1. لکهی کثیفی جلوی پیراهنت هست.
a burn/scratch mark
جای سوختگی/خراش
a burn mark on the kitchen table
یک جای سوختگی روی میز آشپزخانه
4
مارک (اسم کوچک مردانه)
(Mark)
[فعل]
to mark
/mɑrk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: marked]
[گذشته: marked]
[گذشته کامل: marked]
صرف فعل
5
نمره دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نمره دادن
to mark something
چیزی را نمره دادن
I was up all night marking exam papers.
تمام شب در حال نمره دادن [تصحیح کردن] برگههای امتحان بودم.
6
علامت گذاری کردن
علامت گذاشتن، مشخص کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نشان کردن
to mark something
چیزی را علامتگذاری کردن [مشخص کردن]
1. I've marked my street on the map for you.
1. خیابانم را برای شما روی نقشه علامتگذاری کردهام.
2. This cross marks the place where he died.
2. این ضربدر جایی که او مُرد را مشخص میکند.
mark A with B
(آ) را با (ب) علامتگذاری کردن
Items marked with an asterisk can be omitted.
مواردی که با ستاره علامتگذاری شدهاند را میتوان حذف کرد.
to be marked on something
روی چیزی مشخص بودن
Prices are marked on the goods.
قیمتها روی کالاها مشخص شدهاست [خوردهاست].
7
جشن گرفتن
بزرگ داشتن
to mark something
چیزی را جشن گرفتن
1. Carter’s 90th birthday will be marked with a large party at the Savoy Hotel.
1. تولد 90 سالگی "کارتر" به صورت یک مهمانی بزرگ در هتل "ساووی" جشن گرفته خواهد شد.
2. The ceremony marked the tenth anniversary of the end of the war.
2. آن مراسم، دهمین سالگرد پایان جنگ را جشن گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
marjorie
marjoram
maritime
marital status
marital
mark down
mark time
mark up
mark-up
marked
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان