Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اهمیت داشتن
2 . مسئله
3 . ماده
4 . مشکل
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to matter
/ˈmæt̬.ər/
فعل ناگذر
[گذشته: mattered]
[گذشته: mattered]
[گذشته کامل: mattered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اهمیت داشتن
مهم بودن
مترادف و متضاد
be important
make any difference
signify
1."What did you say?" "Oh, it doesn't matter."
1. «چه گفتی؟» «اوه، اهمیتی ندارد [مهم نیست].»
2.We were late but it didn't seem to matter.
2. ما دیر کردیم اما به نظر نمیرسید اهمیتی دارد.
to matter to somebody
برای کسی اهمیت داشتن
The children matter more to her than anything else in the world.
بچهها برای او بیش از هر چیز دیگری در دنیا اهمیت دارند.
to matter (to somebody) who/what...
(برای کسی) مهم بودن چه کسی/چه و...
1. Does it really matter who did it?
1. آیا واقعاً مهم است چه کسی این کار را کرد؟
2. It doesn't matter what you wear - just as long as you come.
2. مهم نیست چه بپوشی؛ تا موقعی که بیایی [تو فقط بیا].
to matter (to somebody) that…
(برای کسی) مهم بودن که...
It didn't matter that the weather was bad.
مهم نبود که هوا بد است.
[اسم]
matter
/ˈmæt̬.ər/
قابل شمارش
2
مسئله
موضوع
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باب
بابت
مسئله
قضیه
مترادف و متضاد
affair
subject
1.They had important matters to discuss.
1. آنها موضوعهای [مسائل] مهمی برای بحث داشتند.
personal/important matter
مسئله/موضوع شخصی/مهم
1. Could I talk to you about a personal matter?
1. میتوانم درباره یک مسئله شخصی با شما صحبت کنم؟
2. They had important matters to discuss.
2. آنها موضوعهای مهمی برای صحبت داشتند.
a matter for
مسئلهای مربوط به
It's a matter for the police.
این مسئله مربوط به پلیس است.
a matter of
مسئله ...
1. I always consulted him on matters of policy.
1. من همیشه در مسائل سیاست با او مشورت کردم.
2. Will you call me back? - It's a matter of some importance.
2. مجدداً با من تماس میگیری؟ مسئله نسبتاً مهمی است.
matter at hand
مسئله کنونی
Let's deal with the matter at hand.
بیایید به مسئله کنونی رسیدگی کنیم.
the heart of the matter/the crux of the matter
موضوع/مسئله اصلی
1. And that is the crux of the matter.
1. و آن موضوع اصلی است.
2. I did not feel that we ever got to the heart of the matter.
2. حس نکردم که ما هرگز به مسئله اصلی رسیدیم.
let the matter drop
مسئله را رها کردن [از بحث درباره مسئلهای دست کشیدن]
I wasn't prepared to let the matter drop.
من آماده رها کردن آن مسئله نبودم.
as a matter of urgency
بهعنوان مسئلهای ضروری
The health department has to deal with this as a matter of urgency.
بخش سلامت باید با این بهعنوان مسئلهای ضروری بپردازد.
3
ماده
مواد (جمع)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ماده
مترادف و متضاد
material
substance
organic matter
مواد طبیعی
Improve the soil by adding organic matter.
با افزودن مواد طبیعی، خاک را بهتر کنید.
the structure and properties of matter
ساختار و خواص مواد
4
مشکل
معضل
(the matter)
مترادف و متضاد
problem
trouble
What's the matter?
مشکل چیست؟
1. What's the matter with your hand? Is it bleeding?
1. مشکل دستت چیست؟ [دستت چه شده است؟] دارد خون میآید؟
2. What's the matter? Why are you crying?
2. مشکل چیست؟ چرا داری گریه میکنی؟
the matter with somebody/something
مشکلی برای کسی/چیزی
1. Is anything the matter?
1. آیا مشکلی پیش آمده است؟
2. Is something the matter with Bob? He seems very down.
2. آیا برای باب مشکلی پیش آمده است؟ خیلی ناراحت به نظر میرسد.
3. There's something the matter with my eyes.
3. چشمانم مشکلی دارند.
4. What's the matter with you?
4. مشکلت چیست؟
تصاویر
کلمات نزدیک
matted
matt
matronly
matron
matrix
matter of course
matter-of-fact
matthew
matthews
mattie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان