[اسم]

meditation

/ˌmɛdəˈteɪʃən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مراقبه مدیتیشن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مراقبه
  • 1.I owe my calmness to meditation.
    1. من آرامشم را به مراقبه مدیونم.
  • 2.She found peace through yoga and meditation.
    2. او از طریق یوگا و مراقبه به آرامش رسید.

2 تفکر تعمق، اندیشه

معادل ها در دیکشنری فارسی: غور
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان