Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اشاره کردن (به طور مختصر)
2 . اشاره
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to mention
/ˈmen.tʃən/
فعل گذرا
[گذشته: mentioned]
[گذشته: mentioned]
[گذشته کامل: mentioned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اشاره کردن (به طور مختصر)
خاطرنشان کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ذکر کردن
مطرح کردن
متذکر شدن
گوشزد کردن
مترادف و متضاد
allude to
bring up
declare
say
to mention something/somebody
به چیزی/کسی اشاره کردن
She didn't mention her daughter.
او به دخترش اشارهای نکرد.
to mention something/somebody as something/somebody
از کسی/چیزی به عنوان چیزی/کسی خاطر نشان کردن
His name has been mentioned as a future MP.
اسم او به عنوان نخست وزیر آینده خاطر نشان شده است.
to mention where/why...
اشاره کردن به کجا/چرا ...
Did she mention where she was going?
آیا اشاره کرد کجا قرار بود برود؟
to mention that…
خاطرنشان کردن اینکه...
Theater-goers often mention that they enjoy watching movies on a large screen.
سینماروها اغلب خاطرنشان میکنند که آنها از تماشای فیلم روی پردههای بزرگ لذت میبرند.
to mention doing something
به انجام کاری اشاره کردن
Did I mention going to see Vicky on Sunday?
آیا اشاره کردم به اینکه میخواهم یکشنبه به دیدن ویکی بروم؟
[اسم]
mention
/ˈmen.tʃən/
قابل شمارش
2
اشاره
to make no mention of something
به چیزی اشاره نکردن
The report made no mention of the problem.
آن گزارش اشارهای به آن مشکل نکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
mentha spicata
mentha pulegium
mentha piperita
mental hygiene
mental confusion
mentor
mentum
menu
menura
menurae
کلمات نزدیک
menthol
mentally deficient
mentally
mentality
mental work
mentionable
mentioned
mentor
menu
menu bar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان