[اسم]

menu

/ˈmen.juː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منو فهرست غذا

معادل ها در دیکشنری فارسی: منو صورت غذا
مترادف و متضاد bill of fare
  • 1.I ordered the most expensive thing on the menu.
    1. من گران‌ترین چیز در منو را سفارش دادم.
  • 2.The waiter brought the menu and the wine list.
    2. گارسون فهرست غذا و فهرست شراب را آورد.
a dinner menu
منوی شام

2 منو (کامپیوتر) فهرست امکانات

  • 1.I like it because it has a big screen and easy menu.
    1. از آن خوشم می‌آید چون صفحه نمایش بزرگ و منوی راحتی دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان