Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . منو
2 . منو (کامپیوتر)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
menu
/ˈmen.juː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
منو
فهرست غذا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
منو
صورت غذا
مترادف و متضاد
bill of fare
1.I ordered the most expensive thing on the menu.
1. من گرانترین چیز در منو را سفارش دادم.
2.The waiter brought the menu and the wine list.
2. گارسون فهرست غذا و فهرست شراب را آورد.
a dinner menu
منوی شام
2
منو (کامپیوتر)
فهرست امکانات
1.I like it because it has a big screen and easy menu.
1. از آن خوشم میآید چون صفحه نمایش بزرگ و منوی راحتی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
mentum
mentor
mention
mentha spicata
mentha pulegium
menura
menurae
menuridae
merchandise
mercilessly
کلمات نزدیک
mentor
mentioned
mentionable
mention
menthol
menu bar
meow
mep
mercantilism
mercenary
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان