[فعل]

to miscarry

/ˌmɪsˈkæri/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: miscarried] [گذشته: miscarried] [گذشته کامل: miscarried]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سقط کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سقط کردن
  • 1.The shock caused her to miscarry.
    1. شوک باعث شد او سقط جنین کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان