[فعل]

to miscast

/ˌmɪsˈkæst/
فعل گذرا
[گذشته: miscast] [گذشته: miscast] [گذشته کامل: miscast]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بد انتخاب کردن هنرپیشه برای نقش نخوردن هنرپیشه به نقشی که بازی میکند

  • 1.He was miscast as the romantic hero.
    1. او اصلا به نقش یک قهرمان رومانتیک نمی‌خورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان