[فعل]

to misjudge

/ˌmɪsˈdʒʌdʒ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: misjudged] [گذشته: misjudged] [گذشته کامل: misjudged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اشتباه قضاوت کردن قضاوت غلط کردن

  • 1.She now realizes that she misjudged him.
    1. او حالا متوجه شده‌است که درباره او اشتباه قضاوت می‌کرد.

2 اشتباه محاسبه کردن

مترادف و متضاد estimate
  • 1.He misjudged the distance and his ball landed in the lake.
    1. او مسافت را اشتباه محاسبه کرد و توپش به داخل دریاچه افتاد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان