[فعل]

to mislay

/ˌmɪsˈleɪ/
فعل گذرا
[گذشته: mislaid] [گذشته: mislaid] [گذشته کامل: mislaid]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گم کردن چیزی را در جایی گذاشتن و جای آن را فراموش کردن

formal
مترادف و متضاد lose
  • 1.I seem to have mislaid my keys.
    1. ظاهراً کلیدهایم را جا گذاشته‌ام.
  • 2.Our luggage was temporarily mislaid.
    2. چمدان ما به‌طور موقت گم شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان