[فعل]

to mislead

/ˌmɪsˈliːd/
فعل گذرا
[گذشته: misled] [گذشته: misled] [گذشته کامل: misled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فریب دادن گمراه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نارو زدن گمراه کردن کلک زدن
مترادف و متضاد deceive
  • 1.He deliberately misled us about the nature of their relationship.
    1. او از عمد ما را درباره ماهیت رابطه‌شان گمراه کرد.
  • 2.Misleading the court in a trial is a serious offence.
    2. فریب دادن هیئت‌منصفه در دادگاه جرمی جدی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان