[فعل]

to mollycoddle

/ˈmɑːlikɑːdl/
فعل گذرا
[گذشته: mollycoddled] [گذشته: mollycoddled] [گذشته کامل: mollycoddled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناز پرورده کردن لوس کردن

disapproving old use
  • 1.She was mollycoddled as a child.
    1. او از بچگی نازپرورده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان