Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نتیجه اخلاقی گرفتن
2 . اخلاقی کردن
3 . موعظه اخلاقی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to moralize
/ˈmɔrəˌlaɪz/
فعل ناگذر
[گذشته: moralized]
[گذشته: moralized]
[گذشته کامل: moralized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نتیجه اخلاقی گرفتن
disapproving
1.A good teacher manages to educate without moralizing.
1. یک معلم خوب میتواند بدون نتیجه اخلاقی گرفتن، آموزش بدهد.
2
اخلاقی کردن
اصلاح کردن (بر مبنای اخلاقیات)
1.He endeavored to moralize an immoral society.
1. او تلاش کرد تا یک جامعه بیاخلاق را اصلاح کند.
3
موعظه اخلاقی کردن
پند اخلاقی دادن، درباره اصول اخلاقی صحبت کردن
disapproving
مترادف و متضاد
preach
1.He’s always moralizing about ‘young people today’.
1. او همیشه مشغول موعظه اخلاقی دادن درباره «جوانان امروزی» است.
تصاویر
کلمات نزدیک
morality play
morality
moralistic
moralist
morales
morally
morals
morass
moratorium
moray
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان