[فعل]

to moralize

/ˈmɔrəˌlaɪz/
فعل ناگذر
[گذشته: moralized] [گذشته: moralized] [گذشته کامل: moralized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نتیجه اخلاقی گرفتن

disapproving
  • 1.A good teacher manages to educate without moralizing.
    1. یک معلم خوب می‌تواند بدون نتیجه اخلاقی گرفتن، آموزش بدهد.

2 اخلاقی کردن اصلاح کردن (بر مبنای اخلاقیات)

  • 1.He endeavored to moralize an immoral society.
    1. او تلاش کرد تا یک جامعه بی‌اخلاق را اصلاح کند.

3 موعظه اخلاقی کردن پند اخلاقی دادن، درباره اصول اخلاقی صحبت کردن

disapproving
مترادف و متضاد preach
  • 1.He’s always moralizing about ‘young people today’.
    1. او همیشه مشغول موعظه اخلاقی دادن درباره «جوانان امروزی» است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان