[صفت]

mortified

/ˈmɔːrtɪfaɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more mortified] [حالت عالی: most mortified]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شرمنده شرمسار، خجل

معادل ها در دیکشنری فارسی: روسیاه سرافکنده شرمسار شرمنده
مترادف و متضاد humiliated
  • 1.I was mortified when I realized I had forgotten our lunch date.
    1. من وقتی فهمیدم که قرار ناهارمان را فراموش کرده بودم، شرمنده شدم.

2 آزرده ناراحت، رنجیده

  • 1.Nora was mortified to discover that her daughter had been out drinking.
    1. "نورا" وقتی فهمید دخترش بیرون مشغول نوشیدن بود، ناراحت شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان