Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . با چیزی ور رفتن
2 . مسخرهبازی درآوردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to muck about
/ˈmʌk ˈɐbaʊt/
فعل گذرا
[گذشته: mucked about]
[گذشته: mucked about]
[گذشته کامل: mucked about]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با چیزی ور رفتن
انگولک کردن
informal
2
مسخرهبازی درآوردن
وقت تلف کردن، یللیتللی کردن
informal
مترادف و متضاد
mess around
1.I spent most of my time at school mucking about and getting into trouble.
1. من بیشتر وقتم در مدرسه را صرف وقت تلف کردن و در دردسر افتادن کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
mucilage
much
ms
mrs
magnetic resonance imaging
muck up
muckrake
mucky
mud
mudpuppy
کلمات نزدیک
muck
much-maligned
much-loved
much
mtv
muck in
muck up
muckrake
muckraker
mucky
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان