Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آلت موسیقی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
musical instrument
/ˌmjuːzɪkl ˈɪnstrəmənt/
قابل شمارش
1
آلت موسیقی
ساز موسیقی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آلت موسیقی
ساز
1.Most pupils learn (to play) a musical instrument.
1. بیشتر دانشآموزان یاد میگیرند یک ساز موسیقی بنوازند.
2.the musical instruments of the orchestra
2. آلات موسیقی اکسترا
تصاویر
کلمات نزدیک
musical director
musical chairs
musical bumps
musical
music video
musical notation
musical saw
musically
musically gifted
musician
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان