Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . راهیابی کردن
2 . ناوبری کردن (وبسایت)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to navigate
/ˈnævəˌgeɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: navigated]
[گذشته: navigated]
[گذشته کامل: navigated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
راهیابی کردن
1.Long ago, explorers used the stars to navigate.
1. مدتها پیش، کاوشگران از ستارگان برای راهیابی کردن استفاده میکردند.
2
ناوبری کردن (وبسایت)
specialized
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
navigable
navigability
navicular
navel-gazing
navel point
navigation
navigation light
navigational
navigational chart
navigational instrument
کلمات نزدیک
navigable
navel orange
navel
nave
navaratri
navigation
navigational
navigator
navy
navy bean
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان