Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نیروی دریایی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
navy
/ˈneɪ.vi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نیروی دریایی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نیروی دریایی
1.a navy ship
1. یک کشتی نیروی دریایی
2.Gabriel joined the navy in 1997.
2. "گابریل" در سال 1997 به نیروی دریایی پیوست.
تصاویر
کلمات نزدیک
navigator
navigational
navigation
navigate
navigable
navy bean
navy blue
nay
nazi
nb
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان