[فعل]

to nestle

/nˈɛsəl/
فعل ناگذر
[گذشته: nestled] [گذشته: nestled] [گذشته کامل: nestled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لمیدن آسودن، آرامیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جا خوش کردن
  • 1.He hugged her and she nestled against his chest.
    1. او در آغوشش گرفت و او به سینه‌اش لم داد.
  • 2.The baby nestled in her arms.
    2. نوزاد در آغوشش آرامید.

2 در جای امن قرار داشتن در جای دنج بودن

  • 1.The little town nestles at the foot of the hill.
    1. (این) شهر کوچک در پایین تپه (در یک جای دنج) جای دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان