[اسم]

niche

/niːʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جاویژه متمرکز

a niche market
بازار جاویژه

2 محل مناسب موقعیت مناسب

  • 1.He has made a niche for himself as a financial adviser.
    1. او توانست به عنوان مشاور امور مالی برای خود موقعیت مناسبی دست و پا کند.
an ecological niche
مکان مناسب اکولوژیک

3 طاقچه فرورفتگی (در دیوار)

معادل ها در دیکشنری فارسی: طاقچه
  • 1.The niche was just big enough to hold two small candles.
    1. طاقچه آنقدر جا داشت که فقط دو شمع کوچک در آن جا شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان