Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اپراتور
2 . عملگر (ریاضی)
3 . کارگزار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
operator
/ˈɑːpəreɪtər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اپراتور
متصدی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اپراتور
تلفنچی
ماشینچی
کارور
a computer operator
یک اپراتور کامپیوتر
an crane operator
اپراتور جرثقیل
2
عملگر (ریاضی)
3
کارگزار
پیمانکار
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
operative
operation
operating system
operating surgeon
operate
ophthalmologist
opine
opinion
opossum
opponent
کلمات نزدیک
operative word
operative
operations room
operational
operation
operetta
ophthalmic
ophthalmologist
ophthalmology
opiate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان