[اسم]

operative

/ˈɑːpərətɪv/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ماشین‌کار کارگر

[صفت]

operative

/ˈɑːpərətɪv/
غیرقابل مقایسه

2 مشغول به کار قابل‌استفاده

معادل ها در دیکشنری فارسی: دایر
مترادف و متضاد functional
  • 1.The station will be fully operative again in January.
    1. (این) ایستگاه دوباره در ماه ژانویه قابل‌استفاده خواهد بود.

3 مربوط به جراحی

operative treatment
عمل جراحی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان