[فعل]

to oppose

/əˈpəʊz/
فعل گذرا
[گذشته: opposed] [گذشته: opposed] [گذشته کامل: opposed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مخالف بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ضدیت کردن مخالفت کردن
  • 1.Most of the local residents opposed the closing of their hospital.
    1. بیشتر ساکنین بومی مخالف بسته شدن بیمارستان بودند.
  • 2.They both opposed the plan.
    2. آنها هر دو مخالف نقشه بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان