[اسم]

opportunity

/ˌɑp.ərˈtuː.nət̬.i/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فرصت

معادل ها در دیکشنری فارسی: موقعیت فرصت
مترادف و متضاد chance occasion
opportunity to do something
فرصت برای انجام کاری
  • Everyone will have an opportunity to comment.
    همه فرصتی برای نظر دادن خواهند داشت.
opportunity for something/for doing something
فرصت برای چیزی/انجام کاری
  • There was no opportunity for further discussion.
    هیچ فرصتی برای بحث بیشتر وجود نداشت.
opportunity of doing something
فرصت انجام کاری
  • At least give him the opportunity of explaining what happened.
    حداقل به او فرصت توضیح دادن آنچه اتفاق افتاد را بدهید.
career/employment/job opportunities
فرصت‌های شغلی/استخدامی/کاری
to take opportunity
از فرصت استفاده کردن
  • I'd like to take this opportunity to thank my colleagues for their support.
    می‌خواهم از این فرصت استفاده کنم تا از همکارانم بابت حمایتشان تشکر کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان