Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ارگ
2 . عضو
3 . نشریه رسمی حزب یا سازمانی بخصوص
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
organ
/ˈɔːrɡən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ارگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارگ
1.She plays the organ in church.
1. او در کلیسا ارگ مینوازد.
an electric organ
یک ارگ برقی
2
عضو
اندام
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اندام
عضو
آلت
ارگان
an organ donor
اهداکننده عضو
the internal organs
اندامهای داخلی
3
نشریه رسمی حزب یا سازمانی بخصوص
روزنامه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارگان
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
oregano
ordinary
ordinarily
orderly
orderliness
organic
organic evolution
organism
organist
organization
کلمات نزدیک
oregon
oregano
ore
ordnance
ordination
organic
organic chemistry
organic food
organically
organise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان