[اسم]

organ

/ˈɔːrɡən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ارگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: ارگ
  • 1.She plays the organ in church.
    1. او در کلیسا ارگ می‌نوازد.
an electric organ
یک ارگ برقی

2 عضو اندام

معادل ها در دیکشنری فارسی: اندام عضو آلت ارگان
an organ donor
اهداکننده عضو
the internal organs
اندام‌های داخلی

3 نشریه رسمی حزب یا سازمانی بخصوص روزنامه

معادل ها در دیکشنری فارسی: ارگان
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان