[عبارت]

out of place

/aʊt ʌv pleɪs/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وصله ناجور نامتعلق به جایی

معادل ها در دیکشنری فارسی: نابجا
  • 1.I felt completely out of place among all these successful people.
    1. من در بین آن همه آدم موفق کاملاً احساس می‌کردم وصله ناجوری هستم [به آنجا تعلق ندارم].

2 خارج از جای خود

معادل ها در دیکشنری فارسی: بیجا
  • 1.Nothing is out of place in my father's office.
    1. هیچ چیز در دفتر پدرم خارج از جای خود نیست [همه چیز درست سرجای خود است].

3 نابه‌جا

  • 1.Her remarks were out of place.
    1. اظهارنظرهای او نابه‌جا بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان