Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خراب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
out of order
/aʊt ʌv ˈɔrdər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خراب
از کار افتاده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خراب
مترادف و متضاد
broken
not functioning
not working
functional
1.The elevator is out of order.
1. آسانسور خراب است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
non-smoking
blind leading the blind
have to
put to
point to
adhere to
bend the rules
dos and don'ts
have over a barrel
in shape
کلمات نزدیک
out of one's tree
out of one's mind
out of one's hair
out of one's depth
out of luck
out of place
out of pocket
out of practice
out of print
out of proportion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان