Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . وصله ناجور
2 . خارج از جای خود
3 . نابهجا
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
out of place
/aʊt ʌv pleɪs/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وصله ناجور
نامتعلق به جایی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نابجا
1.I felt completely out of place among all these successful people.
1. من در بین آن همه آدم موفق کاملاً احساس میکردم وصله ناجوری هستم [به آنجا تعلق ندارم].
2
خارج از جای خود
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیجا
1.Nothing is out of place in my father's office.
1. هیچ چیز در دفتر پدرم خارج از جای خود نیست [همه چیز درست سرجای خود است].
3
نابهجا
1.Her remarks were out of place.
1. اظهارنظرهای او نابهجا بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
out of order
out of one's tree
out of one's mind
out of one's hair
out of one's depth
out of pocket
out of practice
out of print
out of proportion
out of reach
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان