Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خلاصه
2 . شکل اجمالی
3 . خلاصه گفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
outline
/ˈɑʊt.lɑɪn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خلاصه
طرح، رئوس مطالب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شمای کلی
مترادف و متضاد
framework
layout
sketch
to give somebody an outline (of something)
به کسی خلاصه (از چیزی) دادن
If you read the minutes of the meeting, they'll give you a brief outline of what was discussed.
اگر صورتجلسه را بخوانی، خلاصه مختصری از آنچه که بحث شد به شما میدهد.
outline of something
خلاصه چیزی
an outline of world history
خلاصه تاریخ جهان
broad/rough/general... outline
خلاصه کلی/تقریبی/جامع
This is a brief outline of the events.
این خلاصه کوتاهی از وقایع است.
in outline
به طور خلاصه
The book describes in outline the main findings of the research.
کتاب به شکل اجمالی یافتههای اصلی تحقیق را توصیف میکند.
2
شکل اجمالی
طرح کلی، خطوط خارجی
outline of something
شکل کلی چیزی
It was dark, but we could see the outline of the castle.
هوا تاریک بود، اما ما میتوانستیم شکل کلی قلعه را تشخیص دهیم.
[فعل]
to outline
/ˈɑʊt.lɑɪn/
فعل گذرا
[گذشته: outlined]
[گذشته: outlined]
[گذشته کامل: outlined]
صرف فعل
3
خلاصه گفتن
سر فصل مطالب را گفتن
مترادف و متضاد
sketch
to outline something (to somebody)
خلاصه چیزی را (به کسی) گفتن
1. At the interview she outlined what I would be doing.
1. در مصاحبه او به صورت خلاصه وظایف کاری من را گفت.
2. We outlined our proposals to the committee.
2. ما خلاصه پیشنهاداتمان را به کمیته گفتیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
outlet store
outlet
outlay
outlaw
outlast
outlive
outlook
outlying
outmaneuver
outmoded
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان