Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سخت خشمگین کردن
2 . غضب
3 . عمل خشونتآمیز
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to outrage
/ˈaʊtreɪdʒ/
فعل گذرا
[گذشته: outraged]
[گذشته: outraged]
[گذشته کامل: outraged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سخت خشمگین کردن
برآشفتن
1.The killings have outraged the entire community.
1. کشتارها تمام جامعه را سخت عصبانی کرده است.
[اسم]
outrage
/ˈaʊtreɪdʒ/
غیرقابل شمارش
2
غضب
خشم شدید، برآشفتگی
مترادف و متضاد
anger
fury
rage
1.Tommy was feeling outrage when his parents said he couldn’t go to the dance.
1. وقتی والدین "تامی" گفتند او نمیتواند به مهمانی رقص برود، او احساس خشم شدید کرد.
3
عمل خشونتآمیز
تخطی، توهین، ظلم
تصاویر
کلمات نزدیک
output
outpouring
outpost
outplay
outperform
outrageous
outrageously
outreach
outrider
outrigger
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان