[قید]

overboard

/ˈoʊvərbɔːrd/
غیرقابل مقایسه

1 از عرشه کشتی به پایین (یا دریا)

  • 1.Huge waves washed him overboard.
    1. امواج بلند او را از روی عرشه به پایین انداخت.
  • 2.to fall overboard
    2. از عرشه کشتی افتادن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان