Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . زیاد پر کردن
2 . بیش از حد بارگذاری کردن (کامپیوتر)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to overload
/ˌoʊvərˈloʊd/
فعل گذرا
[گذشته: overloaded]
[گذشته: overloaded]
[گذشته کامل: overloaded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
زیاد پر کردن
زیاد بار زدن
1.Don’t overload the washer or it won’t work properly.
1. ماشین ظرفشویی را زیاد پر نکن، اینطوری خوب کار نخواهد کرد.
2
بیش از حد بارگذاری کردن (کامپیوتر)
1.The lights went out because the system was overloaded.
1. برق رفت، چون سیستم (کامپیوتر) بیش از حد بارگذاری شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
overleaf
overlay
overlap
overland
overkill
overlook
overlooking
overlooking the ocean
overly
overmorrow
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان