[اسم]

pardon

/ˈpɑːrdn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عفو بخشش

معادل ها در دیکشنری فارسی: بخشش چشم‌پوشی عفو
  • 1.a royal pardon
    1. عفو سلطنتی
  • 2.to ask a pardon
    2. طلب عفو کردن
[فعل]

to pardon

/ˈpɑːrdn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: pardoned] [گذشته: pardoned] [گذشته کامل: pardoned]

2 عفو کردن بخشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آمرزیدن امان دادن بخشیدن عفو کردن
  • 1.He was pardoned after serving ten years of a life sentence.
    1. او بعد از ده سال گذراندن حبس ابد مورد عفو واقع شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان