Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گشتزنی کردن
2 . گشت
3 . گروه گشت (ارتش)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to patrol
/pəˈtroʊl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: patrolled]
[گذشته: patrolled]
[گذشته کامل: patrolled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
گشتزنی کردن
نگهبانی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گشت زدن
1.A guard patrols the gate at night.
1. یک نگهبان شبها دم در ورودی گشتزنی میکند.
[اسم]
patrol
/pəˈtroʊl/
قابل شمارش
2
گشت
گشتزنی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گشتزنی
گشت
1.The police drive around the area in a patrol car.
1. پلیس با یک ماشین گشت در اطراف منطقه چرخ میزند.
3
گروه گشت (ارتش)
گروه سربازان
an army patrol
گروه گشت ارتش
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
patriarchy
patriarchal
patio
patiently
patient
patronage
patronize
pattern
patterned
patty
کلمات نزدیک
patriotism
patriotic
patriot
patrimony
patrilineal
patrol car
patrol wagon
patrolman
patrolwoman
patron
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان