[اسم]

pickle

/ˈpɪkəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خیار شور

معادل ها در دیکشنری فارسی: خیارشور
  • 1.I buy three jars of pickle every week.
    1. هفته‌ای سه شیشه خیار شور می‌خرم.

2 دردسر گرفتاری (شدید)، تنگنا

informal
مترادف و متضاد predicament
  • 1.I really got myself in a pickle this time!
    1. این دفعه خودم را واقعا در دردسر انداختم!

3 ترشی

معادل ها در دیکشنری فارسی: آچار ترشی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان