[اسم]

plaque

/plæk/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جرم دندان

معادل ها در دیکشنری فارسی: جرم دندان
  • 1.Remove plaque by brushing your teeth regularly.
    1. جرم دندان‌هایتان را با مرتب مسواک زدن از بین ببرید.

2 لوح صفحه یادبود

معادل ها در دیکشنری فارسی: لوحه لوح
  • 1.A bronze plaque marks the house where the poet was born.
    1. یک لوح برنزی خانه‌ای را که شاعر در آن متولد شده بود، نشان می‌دهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان