[فعل]

to plumb

/plʌm/
فعل گذرا
[گذشته: plumbed] [گذشته: plumbed] [گذشته کامل: plumbed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (به‌طور کامل) تجربه کردن درک کردن، عمیق بررسی کردن

formal
مترادف و متضاد explore fathom
a person who plumbs the depths of despair before finding a transcendent reality
فردی که به‌طور کامل اعماق ناامیدی را پیش از یافتن واقعیتی متعالی، تجربه می‌کند

2 عمق چیزی را اندازه‌گیری کردن ژرف‌یابی کردن

[قید]

plumb

/plʌm/
غیرقابل مقایسه

3 دقیقاً درست

مترادف و متضاد exactly
  • 1.He was standing plumb in the middle of the road.
    1. او دقیقاً وسط جاده ایستاده بود.

4 کاملاً تماماً

old use
  • 1.He's plumb crazy.
    1. او کاملاً دیوانه است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان