Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . در نقش کسی ظاهر شدن
2 . به تصویر کشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to portray
/pɔːrˈtreɪ/
فعل گذرا
[گذشته: portrayed]
[گذشته: portrayed]
[گذشته کامل: portrayed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
در نقش کسی ظاهر شدن
نقش کسی را بازی کردن
مترادف و متضاد
play
1.Her father will be portrayed by Sean Connery.
1. نقش پدر او را "شان کانری" بازی خواهد کرد.
2.The girl portrayed an orphan.
2. دختر نقش یک یتیم را بازی کرد.
2
به تصویر کشیدن
توصیف کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تصویر کردن
مترادف و متضاد
depict
1.The lawyer portrayed her client as an honest family man.
1. وکیل، موکلش را بهعنوان مرد خانوادهدار درستکاری توصیف کرد.
2.The painting portrays the duke’s third wife.
2. (این) نقاشی همسر سوم دوک را به تصویر کشیدهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
portraiture
portrait
portly
portion
porter
portrayal
portuguese
portuguese man-of-war
pose
position
کلمات نزدیک
portraiture
portrait
portmanteau word
portmanteau
portly
portrayal
portugal
portuguese
portuguese man-of-war
pose
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان