Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ژست گرفتن
2 . پیش رو گذاشتن
3 . مطرح کردن
4 . ژست [در نقاشی، عکاسی]
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to pose
/poʊz/
فعل ناگذر
[گذشته: posed]
[گذشته: posed]
[گذشته کامل: posed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ژست گرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ژست گرفتن
to pose for somebody/something
برای کسی/چیزی ژست گرفتن
1. The delegates posed for a group photograph.
1. نمایندگان برای عکس دستهجمعی ژست گرفتند.
2. They posed briefly for photographs before driving off.
2. آنها قبل از رفتن مدتی کوتاه برای عکس گرفتن ژست گرفتند.
2
پیش رو گذاشتن
ایجاد کردن
to pose a threat/challenge/danger/risk ...
یک تهدید/چالش/خطر/ریسک و... ایجاد کردن
Officials claim the chemical poses no real danger.
مقامات ادعا میکنند که مواد شیمیایی هیچ خطر جدی ایجاد نمیکنند.
3
مطرح کردن
اقامه کردن، ارائه دادن، اعمال کردن
pose a question/dilemma
سوال/دوراهی مطرح کردن
In her book she poses the question ‘How much do we need to be happy?’
در کتابش او این پرسش را مطرح میکند «برای خوشبخت بودن به چقدر (پول) نیاز داریم؟»
[اسم]
pose
/poʊz/
قابل شمارش
4
ژست [در نقاشی، عکاسی]
حالت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حالت
ژست
in a ... pose
در یک ژست/حالت ...
1. a painting of the Duchess in a dramatic pose
1. یک نقاشی از دوشس در یک ژست دراماتیک
2. Just sit in a natural pose.
2. فقط در یک حالت طبیعی بنشین.
to strike a pose
ژست گرفتن
Ann struck a pose and smiled for the camera.
"ان" ژست گرفت و به دوربین لبخند زد.
[عبارات مرتبط]
poseur
1. آدم ژستی
تصاویر
کلمات نزدیک
portuguese man-of-war
portuguese
portugal
portrayal
portray
poseur
posh
position
positional
positive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان