[فعل]

to pose

/poʊz/
فعل ناگذر
[گذشته: posed] [گذشته: posed] [گذشته کامل: posed]

1 ژست گرفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ژست گرفتن
to pose for somebody/something
برای کسی/چیزی ژست گرفتن
  • 1. The delegates posed for a group photograph.
    1. نمایندگان برای عکس دسته‌جمعی ژست گرفتند.
  • 2. They posed briefly for photographs before driving off.
    2. آنها قبل از رفتن مدتی کوتاه برای عکس گرفتن ژست گرفتند.

2 پیش رو گذاشتن ایجاد کردن

to pose a threat/challenge/danger/risk ...
یک تهدید/چالش/خطر/ریسک و... ایجاد کردن
  • Officials claim the chemical poses no real danger.
    مقامات ادعا می‌کنند که مواد شیمیایی هیچ خطر جدی ایجاد نمی‌کنند.

3 مطرح کردن اقامه کردن، ارائه دادن، اعمال کردن

pose a question/dilemma
سوال/دوراهی مطرح کردن
  • In her book she poses the question ‘How much do we need to be happy?’
    در کتابش او این پرسش را مطرح می‌کند «برای خوشبخت بودن به چقدر (پول) نیاز داریم؟»
[اسم]

pose

/poʊz/
قابل شمارش

4 ژست [در نقاشی، عکاسی] حالت

معادل ها در دیکشنری فارسی: حالت ژست
in a ... pose
در یک ژست/حالت ...
  • 1. a painting of the Duchess in a dramatic pose
    1. یک نقاشی از دوشس در یک ژست دراماتیک
  • 2. Just sit in a natural pose.
    2. فقط در یک حالت طبیعی بنشین.
to strike a pose
ژست گرفتن
  • Ann struck a pose and smiled for the camera.
    "ان" ژست گرفت و به دوربین لبخند زد.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان