Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تسریع بخشیدن
2 . باریدن (باران، برف و...)
3 . عجولانه
4 . تهنشین (شیمی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to precipitate
/prɪˈsɪpɪteɪt/
فعل گذرا
[گذشته: precipitated]
[گذشته: precipitated]
[گذشته کامل: precipitated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تسریع بخشیدن
جلو انداختن
مترادف و متضاد
hasten
1.His resignation precipitated a leadership crisis.
1. استعفای او به بحران مدیریتی تسریع بخشید.
2
باریدن (باران، برف و...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باریدن
1.Excess moisture is precipitated as rain, fog, or dew.
1. رطوبت اضافی بهشکل باران، مه یا شبنم میبارد.
[صفت]
precipitate
/prɪˈsɪpɪteɪt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more precipitate]
[حالت عالی: most precipitate]
3
عجولانه
ناگهانی
مترادف و متضاد
hasty
sudden
1.Their actions were precipitate.
1. اعمال آنها عجولانه بود.
to take precipitate action
عجولانه عمل کردن
[اسم]
precipitate
/prɪˈsɪpɪteɪt/
قابل شمارش
4
تهنشین (شیمی)
ترسیب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رسوب
تصاویر
کلمات نزدیک
precipice
preciousness
precious stone
precious metal
precious
precipitation
precipitous
precis
precise
precisely
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان