[فعل]

to preen

/prin/
فعل گذرا
[گذشته: preened] [گذشته: preened] [گذشته کامل: preened]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با نوک خود را تمیز کردن (پرندگان) با منقار پرهای خود را تمیز کردن

2 به خود بالیدن از خود راضی بودن، به خود افتخار کردن

disapproving
  • 1.He enjoyed the applause, preening himself like a pop star.
    1. او از تشویق (حضار) لذت برد و مانند یک ستاره پاپ به خود بالید.

3 آرایش کردن آراستن

a girl preening herself in the mirror
دختری مشغول آرایش کردن خود در آینه
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان