[اسم]

premonition

/ˌpriːməˈnɪʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیش‌آگاهی اخطار، خبر

مترادف و متضاد forewarning
  • 1.Perhaps he had a premonition about what might happen in London.
    1. شاید او درباره اتفاقی که ممکن بود در لندن بیفتد، خبر داشت.
a premonition of disaster
پیش‌آگاهی از بلا
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان