[اسم]

preparation

/ˌprep.əˈreɪ.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تهیه آمادگی، تعبیه، آماده‌سازی

مترادف و متضاد composition construction devising
  • 1.Jasmin assisted in the preparation of this article.
    1. "یاسمین" در آماده‌سازی این مقاله کمک کرد.
  • 2.The team blamed injuries and lack of preparation for the loss.
    2. تیم، آسیب‌دیدگی‌ها و کمبود آمادگی را مقصر باخت دانست.

2 تدارک

معادل ها در دیکشنری فارسی: تدارک تعبیه تمهید
مترادف و متضاد arrangements planning provision
  • 1.They began to make preparations for the wedding next year.
    1. آن‌ها تدارکات مراسم عروسی سال بعد را آغاز کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان