[فعل]

to prepare

/prɪˈper/
فعل گذرا
[گذشته: prepared] [گذشته: prepared] [گذشته کامل: prepared]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آماده کردن

مترادف و متضاد develop get ready make ready produce
to prepare something/somebody
چیزی/کسی را آماده کردن
  • Marco prepared lunch.
    "مارکو" نهار را آماده کرد.
to prepare something/somebody for somebody/something
چیزی/کسی را برای کسی/چیزی آماده کردن
  • This course is intended to prepare students for management positions.
    این دوره هدفش آماده کردن دانشجویان برای پُست‌های مدیریتی است.
to prepare somebody to do something
خود را برای انجام کاری آماده کردن
  • The troops prepared themselves to go into battle.
    سربازها خود را برای رفتن به میدان جنگ آماده کردند.

2 آماده شدن آماده بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آمده شدن حاضر شدن
to prepare for something
برای چیزی آماده شدن
  • I prepared well for the exam.
    من به‌خوبی برای امتحان آماده شدم.
to prepare to do something
برای انجام کاری آماده بودن
  • Are the players mentally and physically prepared to play a tough game?
    آیا بازیکنان از لحاظ ذهنی و جسمی برای بازی در یک مسابقه سخت آماده هستند؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان