Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آماده کردن
2 . آماده شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to prepare
/prɪˈper/
فعل گذرا
[گذشته: prepared]
[گذشته: prepared]
[گذشته کامل: prepared]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
آماده کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آماده کردن
تدارک دیدن
تعبیه کردن
تهیه کردن
حاضر کردن
درست کردن
مهیا کردن
مترادف و متضاد
develop
get ready
make ready
produce
to prepare something/somebody
چیزی/کسی را آماده کردن
Marco prepared lunch.
"مارکو" نهار را آماده کرد.
to prepare something/somebody for somebody/something
چیزی/کسی را برای کسی/چیزی آماده کردن
This course is intended to prepare students for management positions.
این دوره هدفش آماده کردن دانشجویان برای پُستهای مدیریتی است.
to prepare somebody to do something
خود را برای انجام کاری آماده کردن
The troops prepared themselves to go into battle.
سربازها خود را برای رفتن به میدان جنگ آماده کردند.
2
آماده شدن
آماده بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آمده شدن
حاضر شدن
to prepare for something
برای چیزی آماده شدن
I prepared well for the exam.
من بهخوبی برای امتحان آماده شدم.
to prepare to do something
برای انجام کاری آماده بودن
Are the players mentally and physically prepared to play a tough game?
آیا بازیکنان از لحاظ ذهنی و جسمی برای بازی در یک مسابقه سخت آماده هستند؟
تصاویر
کلمات نزدیک
preparatory school
preparatory
preparation
prepaid
prep school
prepared
preparedness
preponderance
preposition
prepositional phrase
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان