Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حاکی بودن (از)
2 . پیشبینی کردن
3 . نشانه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to presage
/ˈprɛsɪʤ/
فعل گذرا
[گذشته: presaged]
[گذشته: presaged]
[گذشته کامل: presaged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حاکی بودن (از)
(معمولاً از چیز بد) پیشآگاهی دادن
formal
مترادف و متضاد
ndicate
1.The owl's hooting was thought to presage death.
1. تصور میشد که هوهوی جغد از مرگ پیشآگاهی میدهد.
2
پیشبینی کردن
پیشگویی کردن
formal
مترادف و متضاد
foretell
1.He presaged my future.
1. او آینده مرا پیشبینی کرد.
[اسم]
presage
/ˈprɛsɪʤ/
قابل شمارش
3
نشانه
نشان
مترادف و متضاد
omen
sign
1.a presage of bad weather
1. نشانه ای از هوای بد
تصاویر
کلمات نزدیک
prerogative
prerequisite
prequel
prequalified
preposterous
presale
presbyopia
preschool
prescient
prescribe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان