[فعل]

to press for

/prɛs fɔr/
فعل گذرا
[گذشته: pressed for] [گذشته: pressed for] [گذشته کامل: pressed for]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خواستار چیزی شدن تقاضای چیزی را کردن

مترادف و متضاد demand push for
  • 1.He will press for stricter pollution controls.
    1. او برای کنترل شدیدتر آلودگی تقاضا خواهد کرد.
  • 2.They continued to press for a change in the law.
    2. آنها همچنان خواستار تغییر در (آن) قانون بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان