[صفت]

punctilious

/pəŋkˈtɪliəs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more punctilious] [حالت عالی: most punctilious]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دقیق و ریزبین نکته سنج، مبادی آداب

معادل ها در دیکشنری فارسی: مبادی آداب
مترادف و متضاد conscientious meticulous
  • 1.The prime minister reminded his staff that they must be punctilious.
    1. نخست وزیر به کارمندان خود یادآوری کرد که آنها باید دقیق و ریزبین باشند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان