Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خرید
2 . خرید کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
purchase
/ˈpɜr.tʃəs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خرید
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ابتیاع
خریداری
مبایعه
1.we left our purchases behind in the store.
1. ما خریدمان را در فروشگاه جا گذاشتیم.
to make a purchase
خرید کردن
She made two purchases from my shop.
او از مغازه من دو بار خرید کرد.
the purchase of a land/car ...
خرید یک زمین/ماشین و...
a loan towards the purchase of a new car
یک وام به منظور خرید یک ماشین جدید
[فعل]
to purchase
/ˈpɜr.tʃəs/
فعل گذرا
[گذشته: purchased]
[گذشته: purchased]
[گذشته کامل: purchased]
صرف فعل
2
خرید کردن
خریداری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خریداری کردن
خرید کردن
to purchase something (from somebody)
چیزی خریدن (از کسی)
1. She purchased her first house with the money.
1. او با آن پول اولین خانهاش را خرید.
2. Tickets must be purchased two weeks in advance.
2. بلیتها باید دو هفته جلوتر خریداری شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
purblind
puppy love
puppy fat
puppy
puppetry
purchase price
purchase tax
purchaser
purchasing power
pure
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان