[اسم]

purchase

/ˈpɜr.tʃəs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خرید

معادل ها در دیکشنری فارسی: ابتیاع خریداری مبایعه
  • 1.we left our purchases behind in the store.
    1. ما خریدمان را در فروشگاه جا گذاشتیم.
to make a purchase
خرید کردن
  • She made two purchases from my shop.
    او از مغازه من دو بار خرید کرد.
the purchase of a land/car ...
خرید یک زمین/ماشین و...
  • a loan towards the purchase of a new car
    یک وام به منظور خرید یک ماشین جدید
[فعل]

to purchase

/ˈpɜr.tʃəs/
فعل گذرا
[گذشته: purchased] [گذشته: purchased] [گذشته کامل: purchased]

2 خرید کردن خریداری کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خریداری کردن خرید کردن
to purchase something (from somebody)
چیزی خریدن (از کسی)
  • 1. She purchased her first house with the money.
    1. او با آن پول اولین خانه‌اش را خرید.
  • 2. Tickets must be purchased two weeks in advance.
    2. بلیت‌ها باید دو هفته جلوتر خریداری شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان