[فعل]

to put into

/pʊt ˈɪntu/
فعل گذرا
[گذشته: put into] [گذشته: put into] [گذشته کامل: put into]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (وقت، انرژی و... برای چیزی) صرف کردن

  • 1.The government appears to be putting more money into education.
    1. دولت ظاهراً دارد پول بیشتری صرف آموزش می‌کند.

2 (در چیزی) سرمایه‌گذاری کردن

  • 1.The government are unwilling to put more money into training.
    1. دولت مایل نیست پول بیشتری در آموزش سرمایه‌گذاری کند.

3 (چیزی را داخل چیز دیگری) قرار دادن

4 در دنده خلاص و... گذاشتن (اتومبیل)

5 واریز کردن (پول به حساب)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان