[جمله]

put words into someone's mouth

/pʊt wɜrdz ˈɪntu ˈsʌmˌwʌnz maʊθ/

1 حرف در دهان کسی گذاشتن

  • 1.I never said you should leave – don't put words in my mouth.
    1. من هیچوقت نگفتم باید بروی - حرف در دهان من نگذار.
  • 2.Stop putting words in my mouth - I didn't say you looked fat in the red dress - I merely said you looked very slim in the black!
    2. انقدر حرف در دهان من نگذار - من نگفتم در پیراهن قرمز چاق نشان داده می شوی، گفتم در پیراهن مشکی لاغر به نظر می رسی!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان