Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (وقت، انرژی و... برای چیزی) صرف کردن
2 . (در چیزی) سرمایهگذاری کردن
3 . (چیزی را داخل چیز دیگری) قرار دادن
4 . در دنده خلاص و... گذاشتن (اتومبیل)
5 . واریز کردن (پول به حساب)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to put into
/pʊt ˈɪntu/
فعل گذرا
[گذشته: put into]
[گذشته: put into]
[گذشته کامل: put into]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(وقت، انرژی و... برای چیزی) صرف کردن
1.The government appears to be putting more money into education.
1. دولت ظاهراً دارد پول بیشتری صرف آموزش میکند.
2
(در چیزی) سرمایهگذاری کردن
1.The government are unwilling to put more money into training.
1. دولت مایل نیست پول بیشتری در آموزش سرمایهگذاری کند.
3
(چیزی را داخل چیز دیگری) قرار دادن
4
در دنده خلاص و... گذاشتن (اتومبیل)
5
واریز کردن (پول به حساب)
تصاویر
کلمات نزدیک
put in
put forward
put forth
put emphasis on
put down
put into practice
put into words
put it briefly
put it in high gear
put off
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان